خساست مرضي بشدت زشت و خصلتي ناپسند و كريه و ظالمانه
با خواندن داستان ذيل پي ميبريم اشخاصيكه خسيس هستن با خصلت زشت خود خانواده و اطرافيان ظلم بزرگي مرتكب ميشوند اين اشخاص پست و دون و بي ارزش باعث ميشن فرزندانشان در برابر ديگران خجالت كشيده براي تهيه يك قلم جنس دست به هركاري بزنن
لعنت خدا و رسول خدا بر همه خسيسان پست و مريض
امام رضا عليه السلام فرموده اند :
بر شخص مالدار متمكن واجب است كه بر عائله اش در مخارج وسعت بدهد. (تا آرزوي مرگش را ننمايند)
در حديثي ديگر وارد شده يكي از جاهايي كه دعا مستجاب مي شود ، آن جايي است كه مرد وضع مالي خوبي داشته باشد ولي در مخارج اهل و عيال خود سخت گيري كند.
در اينجا اگر اهل و عيال او دست به دعا بلند كنند و مرگ پدر يا همسر خود را از خدا بخواهند دعاي آنها زود مستجاب مي شود تا مال آنها به دست خود عيال و بچه ها آيد و از آن استفاده كنند.
«به نقل از رساله امام سجاد عليه السلام، شرح نراقي»
40 سـال رنج زن سالخورده در خانه مرد خسيس
زن سالخورده بعد از 40 سال زندگي مشترك با همسر خسيس اش، سرانجام طاقت از دست داد و راهي دادگاه خانواده شد تا راه زندگياش را از شوهر جدا كند.
«پاييزه» زن 60 ساله كه همراه تنها پسرش به دادگاه آمده بود، ميگفت: «به خاطر حرص و جوش خوردن خيلي زود پير شدم.» مادر و پسر در راهروي مجتمع قضايي صدر منتظر بودند تا نوبت رسيدگي به پروندهشان برسد. دادخواست مطالبه مهريه و اجرت المثل پاييزه در شعبه 244 دادگاه خانواده به جريان افتاده بود. با اين حال از شوهرش «يعقوب» خبري نبود. انگار ابلاغ دادگاه به دستش نرسيده بود.
آشنايي زن و شوهر به بيش از 40 سال پيش باز ميگشت. يعقوب قبل از شب خواستگاري پاييزه را يكبار در مغازه آجيل فروشي پدرش ديده بود و عاشقاش شده بود. اما دختر جوان «بله» را نگفت و بهانه آورد كه ميخواهد درسش را ادامه بدهد. اما پاييزه از خواستگارش به اين خاطر دلخور شده بود كه به رسم معمول سبد گل برايش نياورده و ارزانترين شيريني را هم خريده بود. اما پدر و مادر پاييزه از اسم و رسم خانواده يعقوب و وضع ماليشان آنقدر تعريف كردند كه بالاخره پاييزه «بله» را گفت.
نخستين اختلافهاي عروس و داماد جوان از خريد لباس عروس شروع شد، چرا كه يعقوب حاضر به خريد لباس عروس نشد و بهانه آورد كه؛ «آدم عاقل براي يك شب جشن نبايد پولش را دور بريزد!» به همين خاطر به خالهاش تلفن زده بود و لباس عروس او را امانت گرفته بود تا پاييزه بر تن كند. اختلافهاي بعدي بر سر هزينه مراسم، تالار پذيرايي، شام و... پيش آمد تا جايي كه پاييزه لج كرد و نه لباس عروس پوشيد و نه به آرايشگاه رفت. عروسي آنها داشت به هم ميخورد كه با وساطت بزرگترهاي فاميل، يعقوب قول داد در عوض عروس خانم را در ماه عسل غافلگير ميكند و بدين ترتيب جشن عروسي برگزار شد.
هنگامي كه پاييزه و پسرش منتظر وقت رسيدگي به پروندهشان در دادگاه خانواده بودند، پاييزه به ياد روزهاي بعد از جشن عروسي افتاد.
او هيچ خاطرهاي از ماه عسل نداشت، چرا كه ماه عسلي در كار نبود و حسرت آن دوران هم در دلش ماند. او روزها و سالهاي زيادي را با همسرش سپري كرده بود، اما مشاجرات آنها بر سر خرجي خانه، هزينههاي خوراك و پوشاك، مهماني و مسافرت و... همواره مسأله اصلي اختلافات بود. اما پاييزه اهل شكايت و دادگاه رفتن و طلاق نبود. او تصميم گرفته بود هر طور شده شوهرش را عوض كند و براي همين سعي ميكرد مشكلات زندگي و شرايط سخت مالي را تحمل كند تا اينكه در يك مؤسسه فرهنگي هنري مشغول به كار شد.
با اين حال تولد پسر و دخترشان هم تغييري در شيوه زندگي يعقوب به وجود نياورد و همچنان خسيس بود. يعقوب مرد سالم و خوش برخوردي بود، اما عقيده داشت؛ «پول با سختي به دست ميآيد و بايد در خرج كردنش مراقب بود» به خاطرهمين طرز فكر، خانواده آنها در 40 سال گذشته هيچ وقت به مسافرت نرفته بودند و هرگز گذرشان به رستوران نيفتاده بود. حتي يك بار هم بچهها از پدرشان هديهاي نگرفته بودند و هيچ وقت فاميل و آشنايان به خانهشان دعوت نشده بودند.وقتي پاييزه و پسر جوانش وارد شعبه 244 شدند، قاضي «حميدرضا رستمي» با اشاره دست از آنها خواست بنشينند. بعد هم از زن درباره علت درخواست مطالبه مهريه و اجرت المثل پرسيد.پاييزه از جايش بلند شد و گفت: «آقاي قاضي در طول اين 40 سال دائم در مضيقه مالي بودم و سعي ميكردم با حقوق ناچيزم صورت خودم و فرزندانم را با سيلي سرخ نگاه دارم، اما ديگر خسته شدهام و نميتوانم با خساستهاي اين مرد كنار بيايم. آمدهام مهريه و اجرت كار كردن در منزل شوهرم را بگيرم.»قاضي پرسيد: «البته هر دو مورد حق شماست. اما چطور شده بعد از 40 سال حالا دادخواست داده ايد؟»
پاييزه نگاهي به پسرش انداخت و جواب داد: «راستش ديگر عادت كرده بودم كه هيچ چيز از شوهرم نخواهم چون هر بار بهانهاي ميآورد و پول خرج نميكرد. ميدانم همين الان چند صد ميليون تومان در حساب هايش دارد، اما 4 سال است كه يك دست لباس براي خودش نخريده. حتي جوراب هايش را وصله پينه ميكند و ميپوشد. تا چهار سال پيش كه به مغازه خودش ميرفت دردسر ما فقط خساست او بود، اما از وقتي خودش را بازنشست كرد و مغازه را اجاره داد در خانه نشسته و علاوه بر اينكه خرجي نميدهد دائم بهانه ميگيرد...»
در اين موقع پسر جوان به ميان حرف مادرش پريد و گفت: «خواهرمان به خاطر رفتارهاي پدرم تا آخر وقت كار ميكند و وقتي هم ميآيد مستقيم ميرود به اتاق خودش. من هم جرأت ندارم حرف بزنم.»
زن دوباره رشته كلام را در دست گرفت و ادامه داد: «آرزو دارم بچههايم هر چه زودتر ازدواج كنند، اما با اين شرايط همه ما نگران آبروريزي شوهرم هستيم. باور كنيد تا حرف ازدواج بچهها پيش ميآيد، فرياد ميزند و ميگويد: ندارم.»
پاييزه كه به شدت عصباني بود، پس از تركيدن بغض گلويش، سرش را پايين انداخت و سكوت كرد. چند لحظه بعد دوباره گفت: «كاش همان اول جدا شده بودم تا...» در پايان جلسه قاضي اعلام كرد كه مهريه 200 هزار توماني زن بايد توسط كارشناس به نرخ روز محاسبه شده و در عين حال لازم است فهرست اموال و داراييهاي مرد ضميمه پرونده شود. سپس تأكيد كرد كه در جلسه بعدي نيز بايد يعقوب حضور داشته باشد تا به پرونده رسيدگي شود.
منبع خبر:
https://www.beytoote.com/religious/sundries/being4-miserly.html
- چهارشنبه ۰۹ مهر ۹۹ ۱۴:۵۷ ۳۵ بازديد
- ۰ نظر